جزیره قشم واقع در تنگه هرمز به موازات سواحل سرزمین مادر، با گستردگی نزدیک به یکهزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع، ۱۳۰ کیلومتر درازا و عرض متوسط ۱۱ کیلومتر نه تنها بزرگترین جزیره خلیج فارس که مساحتی بیشتر، معادل یا کمتر از ۲۲ کشور مستقل جهان دارد و نیز ۲ و نیم برابر کشورهایی چون سنگاپور و بحرین است.
این جزیره به دلیل مجاورت با اقیانوس هند، وجود منابع نفت و گاز و واحدهای پتروشیمی و پالایشگاهی و تجهیزات فرا ساحلی و برخورداری از تسهیلات بندری یکی از راهبردیترین جزایر ایران و دریای پارس است که به دلیل قرارگیری در نقطهای کلیدی از کریدور شمال – جنوب، دسترسی به کریدور پروازهای بین المللی شرق به غرب نقش پر رنگی در تجارت و بازرگانی جهانی دارد.
از سوی دیگر، ویژگی های طبیعی و تاریخی این جزیره، باعث شده قشم به یکی از مقاصد گردشگری اصلی در ایران تبدیل شود.
در این سرزمین سراسر نعمت و ثروت روستایی به نام “کُنار سیاه” از توابع بخش شهاب شهرستان مرزی قشم در ۱۱۰ کیلومتری مرکز شهر قشم با ۱۲۰ خانوار و ۴۱۹ نفر جمعیت قرار دارد که با داشتن ظرفیتهای فراوان اقتصادی و گردشگری بیشمار این جزیره روستایی محروم و کم تر برخوردار است و اهالی آن به دلیل کمبود امکانات با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند.
با حضور در این روستا و انجام گفت و گوی رو در رو با ساکنان آن و بررسی میدانی مشکلات مردم با ۳۶ بیمار مبتلا به فشار خون، سه بیمار مبتلا به دیابت، ۶ بیمار قلبی، تنفسی و خونی، ۶ معلول جسمی و ذهنی مواجه شدم که نیاز فوری و به هنگام به دریافت خدمات حمایت های روانی، دارویی، اجتماعی و معیشتی داشتند.
وضعیت معیشت مردم این روستای محروم تحت تاثیر بیکاری و یا درآمد اندک قرار دارد و از طرفی با توجه به اینکه نزدیکترین آب شیرینکن روستای کنار سیاه در روستای باسعیدو قرار دارد مردم این روستا باید هزینه زیادی را برای خرید آب و حمل آن به این روستا پرداخت کنند
از این افراد نیازمند و کمتر برخوردار ۳۴ نفر تحت پوشش کمیته امداد و ۱۴ نفر دیگر تحت پوشش بهزیستی شهرستان مرزی قشم بودند که عمده نیاز آنان دریافت با قید فوریت و بدون اتلاف وقت بسته های غذایی، معیشتی، لبنی، زیر انداز و موکت، بخاری برقی، پتو، لباس گرم مناسب فصل، تانکر و مخازن ذخیره آب آشامیدنی، ویزیت رایگان پزشکی (حضور پزشکان متخصص داوطلب در قالب کاروان سلامت و نیکوکاری)، بسته های بهداشتی و خدمات عمرانی شامل (تعمیر لوله و اتصالات و تعمیر منازل مسکونی) است.
طبق گفت و گو های انجام شده با شمار زیادی از بانوان و سالمندان، وضعیت معیشت مردم این روستای محروم تحت تاثیر بیکاری و یا درآمد اندک قرار دارد و از طرفی با توجه به اینکه نزدیکترین آب شیرینکن روستای کنار سیاه در روستای باسعیدو قرار دارد مردم این روستا باید هزینه زیادی را برای خرید آب و حمل آن به این روستا پرداخت کنند.
مصالح برخی خانه های این روستا از سنگ و گل و با قدمت بالای ۴۰ سال است که با توجه به درآمد کم ساکنان این روستا آنان قادر به تعمیر و تجدید بنای مسکن خود نیستند و از طرفی تعدادی از فرزندان روستاییان پس از ازدواج ناچار هستند در کنار پدر و مادر زندگی کنند که هم اکنون ۲۲ خانواده به صورت ۲ خانواده در یک منزل و ۲ خانواده به صورت سه خانواده دریک منزل در کنار هم به سر می برند.
طبق مشاهده میدانی خبرنگار ایرنا، هم اکنون خانه های نیازمند تعمیر در این روستا ۲۵ باب، خانه های نیمه تمام ۲۰ باب، خانه های نیازمند ساخت آشپزخانه ۳۰ باب، خانه های نیازمند سرویس بهداشتی ۱۵ باب و خانه های نیازمند ساخت حمام ۱۵ باب است.
وضعیت معیشتی مردم، وابسته به دریافت یارانه پرداختی از سوی دولت است به طوری که ۶ درصد جمعیت روستا تحت پوشش کمیته امداد، ۲ درصد مستمری بگیر تامین اجتماعی، پنج درصد از کار افتاده، ۶ درصد ایتام و هفت درصد جمعیت روستا را زنان سرپرست خانوار تشکیل می دهند.
هنگام تهیه گزارش در روستا به این نتیجه رسیدیم که بچه هایی که چهار یا پنج ساله به نظر می رسند در واقع هشت یا ۹ سال سن دارند و وجود سوء تغذیه شدید باعث اختلال در رشد آنها شده است.
وضعیت لباس و پوشش کودکان به ویژه دختر بچه ها در کنار نبود بهداشت فردی و عمومی به دلیل نداشتن آبگرمکن برقی و وسایل بهداشتی استحمام (صابون و شامپو) در منازل به اندازه تغذیه شان بد است، به طوری که شماری از آنان از فقر و نداری لباس های ژنده و پاره به تن دارند و بدن نیمه عریان و پاهای با پاشنه های ترک خورده و صورت های آفتاب سوخته آنها در سرمای کم و بیش آزار دهنده، برای آنها بسیار عذاب آور است.
در این روستا به سراغ یکی از بانوان سالمند ساکن در یکی از محقرترین خانه های روستا کُنار سیاه می روم و از «مریم ایمانی غلام» در مورد مشکلاتش می پرسم که با گویش مردم جزیره نشین قشم در حالی که مشغول خمیر کردن آرد برای درست کردن نان تمشی (توموشی) است می گوید: مشکل اصلی این روستا کم آبی، فقر و تنگدستی، بیکاری و بیماری است.
در حالی که چشمانم همه گوش شده است و حرف های مریمبانو را مو به مو می شنود با نگاهی دقیق تر به خانه او که حتی زیر انداز مناسبی در کف آن نیست و از تاریکی و سیاهی در و دیوار هرگز شبیه محل زندگی نیست متوجه می شوم آن آردی که این بانوی سالمند در حال خمیر کردن آن برای پختن نان توموشی است سفید نیست و به سیاهی می زند دقیق تر که می شوم می بینم این آرد پر از آلودگی و حشرات ریز است و قابل استفاده نیست.
برای اینکه خاطر این مادر سالخورده روستایی را آزرده نکنم و به صورت مستقیم به او نگویم که این آرد و خمیر قابل استفاده نیست، خودم را جمع و جور می کنم و به او می گویم مادر جان مگر در این روستا نانوایی نیست که شما با این سن و سال در کنار اجاق و در این کم نوری خانه نان می پزید که باز با گویشی جزیره تی و قشمی به من می گوید، در این روستا که ۱۲۰ خانوار و ۴۱۹ نفر در آن زندگی می کنند حتی یک نانوایی هم نداریم و بیشتر زنان روستا نان می پزند، پیش تر خیرین و نیکوکاران برایمان آرد می آوردند اما این روزها به خاطر شرایط اقتصادی آنها نیز کم تر به سراغ ما می آیند.
در زمانهای که حتی به مشکلات روستاهای بالای ۲۰ خانوار توجه شده، وجود چنین مشکلاتی در این روستای ۱۲۰ خانواری جای بسی تعجب است، براستی چرا در حق اهالی این روستا کملطفی شده است! پُرواضح است که وجود اینگونه کمبودها و کاستیها پذیرفتنی نیست و میطلبد نهادهای نظارتی بررسی کنند که چرا ساکنان کُنارسیاه در این حد، از نعمتهای جزیره قشم بیبهره مانده اند.
در حالی که سرم پر از درد و چشمانم اشکآلود شده از خانه این بانوی روستایی خارج می شوم اما به خودم و وجدانم قول می دهم تا با نوشتن این گزارش خبری به همه مسوولین جزیره قشم، استان هرمزگان و حتی کشور یادآوری کنم و بگویم که بیاییم در این روزگاری که دشمنان و بدخواهان چشم طمع به سرزمینمان دارند برای آنکه مرحمی بر روح های زخم خورده خود بگذاریم، کمی دقیق تر به اطراف مان نگاه کنیم و دستان افتادگانی را که به هر دلیل کمتر مورد توجه قرار گرفته اند را به یاری بفشاریم و یا باری از دوش بی پناهی برداریم. خوب نگاه کنیم! کمی بهتر گوش کنیم! زیاد دور نیستند! نشانه ها در همین نزدیکی هاست.
تا به خودم آمدم و رشته افکار و حواسم را جمع و جور کردم خودم را در مقابل مادری یافتم که به دنبال پسر معلولش در اطراف روستا و مسجد آن می گشت، با صدای بلند پسرش را صدا میکرد، عارف، عارف جان، پسرم کجایی؟ به سرعت خودم را به او رساندم و پس از معرفی خودم و هدفم از حضور در روستا به او گفتم مادر جان اینگونه سراسیمه و نگران به دنبال کی می گردی؟
او که خود را «مریم مروارید» معرفی کرد با بیان اینکه پسرم «عارف پاسبان» از هر دو پا معلول است و چشمانش کم نور است، گفت: زمانی که من مشغول خواندن نماز بودم عارف به سختی و با پای برهنه از منزل خارج شده و از آنجایی که او کفش و لباس مناسبی به پا و تن ندارد، تنها جایی که او را می توان یافت مسجد جامع روستاست به دنبال او روان شدم تا عارف را بیابیم.
در مسیر چند صد متری خانه عارف تا مسجد جامع روستا این مادر سختی کشیده و کمتر برخوردار از من خواست تا صدای پر دردش را به گوش مسوولین جزیره قشم برسانم و به آنها بگویم پسرش که قاری قرآن و موذن مسجد روستا است نیازمند حمایت های توانبخشی و معیشتی است.
به همراه مادر عارف خودم را به مسجد جامع روستا رساندم، جایی که عارف برای رسیدن به آرامش روح و روانش به آن پناه برده بود، در آستانه در ورودی خانه خدا عارف را صدا زدم و او با چشمانی کم سو به دنبال صوت و صدای من به طرف نور و در ورودی مسجد چرخید و به سختی با پاهای معلول خود به سمت ما آمد و بدون هیچ مقدمه ای به من گفت، دیدی! هیچ کس به جای ما گریه نمی کند.
وی ادامه داد: تنها قایقی می آید و ما را از قصه ای به غصه دیگر می رساند، تا همین طور عاشق شویم و به جستجوی کلبه ای که روزی شاعری برای محبوبش سروده بود در افسانه ها از یاد برویم.
من که انتظار چنین استقبال و کلمات شاعرانه و عارفانه ای را از سمت او نداشتم در پاسخ به او گفتم وقتی که زمین پر از شب و گودال است، در حسرتتان جای دو دستم بال است، حالا که رسیده ام به تو می فهم در محضرت ای عشق زبانم لال است، بعد از شنیدن و دوست شدن با عارف به او هم قول دادم که صدایش باشم و با او و مادرش خداحافظی کردم و به سمت دیگری از روستای کُنار سیاه حرکت کردم.
در این رهگذر صدایی مرا در جای خودم میخکوب کرد، آوا و ندا از داخل یکی از خانه های روستای کُنار سیاه شنیده می شد که صدا می زد نجلا، نجلا و نجلا دخترکی بود با چشمان سیاه و موهای کوتاه و لباسی نه چندان مناسب که می توانستم به خوبی بفهمم که آثار سوء تغذیه و فقر، برق نگاهش را خاموش و طراوت و لطافت کودکانه اش را به گُلی پژمرده تبدیل کرده است.
به دنبال نجلا به در خانه محقرشان رفتیم، با صدای بلند صاحب خانه را طلب کردم که در این میان خواهر نجلا که خود را «شیوا ابراهیم پور» معرفی می کرد به گفت و گو پرداختم و او سفره دلش را باز کرد و گفت: تمامی زنان و دختران این روستا به دلیل فقر و تنگدستی افسرده شده اند و نیاز به رسیدگی و دریافت خدمات متنوع حمایتهای روانی، اجتماعی و فرهنگی از سوی مسوولین شهرستان قشم و سازمان منطقه آزاد دارند.
در حالی که به حرف ها و درد دل های او و خواهرش «آذر ابراهیم پور» گوش می دادم با خودم وعده کردم صدای او و سایر دختران و زنان این روستا را هم به گوش همه اهل معنا از جمله سید پرویز فتاح رییس بنیاد مستضعفان، سید مرتضی بختیاری رییس کمیته امداد امام خمینی (ره)، علی محمد قادری رییس سازمان بهزیستی و پیرحسین کولیوند رییس جمعیت هلال احمر برسانم تا شاید با همت جهادی آنان گره ای از مشکلات بی شمار مردم روستای کُنار سیاه در غرب جزیره قشم باز شود.
در مسیر ۱۱۰ کیلومتر بازگشت از کُنار سیاه به شهر قشم دائم به صحبت های «مهسا اسلامی» دختر بچه ۹ ساله با معصومیتی وصف ناپذیر این روستا فکر می کردم که بدون هیچ مقدمه ای هنگام خروج من از روستا و سوار شدنم به خودرو گفت: اگر شهید حاج قاسم سلیمانی بود و صدای مظلومیت، بی آبی و تنگدستی ما را می شنید بی گمان به یاری ما می آمد و دست ما را می گرفت…
سخن او مانند پتکی به سرم فرود آمد و با توجه به معصومیت این دختر بچه روستایی و جایگاه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در رسیدگی به نیاز نیازمندان در مسیر بازگشت با خودم نجوا کردم، برای سخن گفتن از صداقت، چشم های تو آخرین گواه است و نجابت لحظه های تو بهانه ای برای نوشتن، از تو باید گفت، از تو باید نوشت، تویی که همزاد دریایی و همبازی ساحل و صدف های بی مروارید.
تویی که همراه عرق ریزان سالخوردگان دریا رشد می کنی و میرسی به جایی که حرمت عشق را و بوی هوای شرجی را عصمت ببخشی. سادگی نهان شده در ژرفای نگاهت، بی نیاز از هر واژه ای برای توصیف است. تو سخاوت ابر… ضیافت دریا… برکت نخلستان… تو خود معنای واژه نجابتی و از تبار آبی دلان جنوبی…
تلالو درخشان چشمان غمگین تو تیرگی را از شب می گیرد، مهتاب را بیدار می کند و به برهوت خاک نقره ای می افشاند. اکنون چشمانِ نگرانت به کجاست؟ لنج ها و قایق ها شب هنگام رفته اند و تو آرام و صبور، چون همیشه، چشم های منتظرت را بر حلقه در دوخته ای.
کوزه خالیِ خانه را به کنار برکه برده و پر آب بازگردانده ای، برای فضای خانه عود سوزانده ای و رایحه عشق و مهر را به خانه دعوت کرده ای، نگاره حنا که بر دستانت نقش بسته، عطر یاس را به فضا میهمان کرده و نگاه صبورت که از پنجره تا ساحل پرواز می کند، دریای کف به لب آورده و خشمناک خلیج فارس را به آرامش می خواند. آخر نه مگر صیادی، نان آوری، بر امواج آب داری…
گرمیِ مهر تو را تنها آفتابِ جنوب می شناسد و استقامتت را نخل های نخلستان، هر نیرنگی در شهر خیال انگیز چشمانت غریبه است. آبی دریا و آسمان با نگاهت خو گرفته. مرغ دریایی را در ساحل چشمانت نه خیال پریدن است و نه شوق هجرت، صدای آشنای تو بهانه ای برای باز آمدن پرنده های مهاجر و فرو غلتیدن آب به پای ساحل آشناست.
براستی که قلم خبرنگار ایرنا از نگارش مشاهدات دردمندی مردم این روستا قاصر است و ناله مردان و زنان کهنسال، گریه کودکان نحیف و ضعیف و سکوت درد آلوده مردان جوان، اشک را بر چهره هر بیننده ای جاری می سازد.
مشکلات اساسی عمرانی، بهداشتی، درمانی، فرهنگی و اجتماعی در جای جای روستای کُنارسیاه به وضوح قابل مشاهده است؛ کودکان این روستا از نبود مجموعه بازی مناسب در پارک کودک روستا گلایه دارند و مهمترین آرزوی کودکانه آنان تکمیل تنها زمین ورزشی روستا و انجام چمن مصنوعی است.
انجام خاکریزی و زیرسازیهای لازم برای آسفالت کوچه ها و معابر، تهیه ماشین آلات برای انجام کارهای عمرانی، تهیه سرویس مدرسه برای رفت و آمد دانش آموزان به روستاهای همجوار، در کنار فقر و تنگدستی از دیگر مشکلات مردم این روستا در غرب جزیره قشم است.
در ساحل روستای کُنار سیاه ژئو سایت نخ کنار واقع شده است که مردم این روستا انتظار دارند سازمان منطقه آزاد قشم زیرساخت های لازم را برای این منطقه گردشگری فراهم کند تا وضعیت اقتصادی مردم روستا بهبود پیدا کند.
جزیره قشم با وسعت یکهزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع از تنگه هرمز به موازات ساحل جنوبی ایران به طول ۱۳۵ کیلومتر و عرض میانگین ۱۱ کیلومتر از توابع هرمزگان است و ۳۰۰ کیلومتر خط ساحلی دارد.
شهرستان قشم شامل جزیره های قشم، هنگام و لارک با حدود ۱۵۰ هزار نفر جمعیت از تنگه هرمز به موازات ساحل استان هرمزگان به طول ۱۵۰ و عرض میانگین ۱۱ کیلومتر در میان آب های خلیج فارس گسترده شده است.